بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- اشعار مرحوم جناب اقای احمد ناظر زاده کرمانی رحمت الله علیه-خاطرات عشق
صیاد را نگر که چه بیداد میکند |
|
نه میکشد مرا و نه آزاد میکند |
بالله که تنگ دل شدم از تنگی قفس |
|
بیداد تا کی این همه صیّاد میکند |
مرغی که باد آیدش از آشیان خویش |
|
حق دارد ار که ناله و فریاد میکند |
گیرم که جانگداز بود نالههای من |
|
کی ناله رخنه در دل پولاد میکند |
دارم یقین که یار من افسوس میخورد |
|
زین پس که نامرادی من یاد میکند |
شیرین هنوز لرزه بر اعضایش اوفتد |
|
زین نالههای تلخ که فرهاد میکند |
امروز بلبل از ستم گل کند فغان |
|
فردا گل از جفای خزان داد میکند |
واحسرتا که روح مرا خاطرات عشق |
|
گاهی غمین نموده و گه شاد میکند |
افسانه? دل
سودای عشق، عاقل و دیوانه سوخته |
|
در این شراره محرم و بیگانه سوخته |
رندی کشیده آهی و از برق آه او |
|
یک نیمه بیش دوش ز میخانه سوخته |
ساقی ز هوش رفته و پیمانه ریخته |
|
خاموش شمع گشته و پروانه سوخته |
خال تو آفت دل ما شد به روی تو |
|
تأثیر آه ماست که این دانه سوخته |
در بوستان زندگی از آه آتشین |
|
من آن پرندهام که مرا لانه سوخته |
دانی که باده بهر چه سوزد گلوی تو |
|
بر حال عاشقان دل پیمانه سوخته |
افسانه? دل است چو این قصه لاجرم |
|
دلها به سوزناکی افسانه سوخته |
تلاش خاطر
خوشا نشاط جوانی و عشق و سرمستی |
|
خبر نداشتن از رنج عالم هستی |
به تنگ آمدم الحق ز سختگیری عقل |
|
خوشا نشاط جوانی و عشق و سرمستی |
خراب بمب اتم باد آن محیط پلید |
|
که کس نیافت بلندی در آخر از پستی |
به دست خالی ما طعنه زد حریفی و گفت |
|
ز پاکدامنی آخر چه طرف بر بستی |
ببار باده که از خون بینوا خوردن |
|
هزار بار مرا خوشتر این تهیدستی |
بلای خاطر آزاده جز طمع نبود |
|
اگر ز دام طمع جستی از بلا رستی |
تو عهد کردهای ای دل که باوفا باشی |
|
چه سرفرازی از این بِه که عهد بشکستی |
به بند و بست حریفان شهر همدستاند |
|
ببین چگونه به ما میزنند یکدستی |